ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی جنوب ساردوئیه، 13هزارگزی خاور راه مالرو بافت - ساردوئیه، دارای 5 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی جنوب ساردوئیه، 13هزارگزی خاور راه مالرو بافت - ساردوئیه، دارای 5 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ابابیل، پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد، بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
اَبابیل، پَرَستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد، بَلوایه، چِلچِله، پَرَستوک، بالوایه، بَلَسک، خَطّاف، باسیج، پَرَستُک، فَرَشتو، فَرَستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
جد سوم شیخ زاهد گیلانی، نام شیخ زاهد بنحوی که در صفوهالصفا مسطور است تاج الدین ابراهیم بن روشن امیربن بابیل بن شیخ پندار (یا بندار) الکردی السنجانی است، و گویند مادرجدش بابیل از جن بوده، لقب زاهد را پسرش سید جمال الدین به جهاتی که در آن اختلاف است به او عطا کرد، (تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی چ 1316 هجری شمسی ص 33)
جد سوم شیخ زاهد گیلانی، نام شیخ زاهد بنحوی که در صفوهالصفا مسطور است تاج الدین ابراهیم بن روشن امیربن بابیل بن شیخ پندار (یا بندار) الکردی السنجانی است، و گویند مادرجدش بابیل از جن بوده، لقب زاهد را پسرش سید جمال الدین به جهاتی که در آن اختلاف است به او عطا کرد، (تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی چ 1316 هجری شمسی ص 33)
نسبت به بابکیه و ایشان طایفه ای از پیروان بابک بن مردس (مرداس) اند و هم اکنون از فرقۀ بابکیه جماعتی بجبال بذین زندگی میکنند و تابع مقررات ناحیۀ آذربایجانند و موسوم به خرمیه میباشند و آنها در هر سال شب خاصی دارند که در آن شب زنان و مردان گرد هم آیند و چراغ ها را خاموش کنند و در هم آویزند و هر مردی بر هر زنی ظفر یابد با او آرام گیرد و با این تبه کاری مدعی نبوت مردی شروین نام از پادشاهان خویش اند که پیش از اسلام میزیسته و معتقدند که وی از محمد مصطفی (ص) و دیگر پیغمبران برتر بوده است و تا هم اکنون در محافل و خلوت و مناجات نام او را بر زبان میآورند. رجوع به بابکیه شود. (از انساب سمعانی برگ 59 الف) منسوب ببابک جدّ مادری اردشیر مؤسس سلسلۀ ساسانی: هر آنکس که بد بابکی در ستخر بآگاهی شاه (اردشیر) کردند فخر. فردوسی. تخت کیان بابک است سعد فلک بابکی من ز پی فال سعد بابکیم بابکی. خاقانی
نسبت به بابکیه و ایشان طایفه ای از پیروان بابک بن مردس (مرداس) اند و هم اکنون از فرقۀ بابکیه جماعتی بجبال بذین زندگی میکنند و تابع مقررات ناحیۀ آذربایجانند و موسوم به خرمیه میباشند و آنها در هر سال شب خاصی دارند که در آن شب زنان و مردان گرد هم آیند و چراغ ها را خاموش کنند و در هم آویزند و هر مردی بر هر زنی ظفر یابد با او آرام گیرد و با این تبه کاری مدعی نبوت مردی شروین نام از پادشاهان خویش اند که پیش از اسلام میزیسته و معتقدند که وی از محمد مصطفی (ص) و دیگر پیغمبران برتر بوده است و تا هم اکنون در محافل و خلوت و مناجات نام او را بر زبان میآورند. رجوع به بابکیه شود. (از انساب سمعانی برگ 59 الف) منسوب ببابک جدّ مادری اردشیر مؤسس سلسلۀ ساسانی: هر آنکس که بد بابکی در ستخر بآگاهی شاه (اردشیر) کردند فخر. فردوسی. تخت کیان بابک است سعد فلک بابکی من ز پی فال سعد بابکیم بابکی. خاقانی
مرکّب از: بی + کیل، بدون کیل. بی کیله. که چیزی را وزن نکنند. بی سنجش: دینت را با عالم حسی به میزان برکشند بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند. ناصرخسرو. و رجوع به کیل شود
مُرَکَّب اَز: بی + کیل، بدون کیل. بی کیله. که چیزی را وزن نکنند. بی سنجش: دینْت را با عالم حسی به میزان برکشند بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند. ناصرخسرو. و رجوع به کیل شود
محلۀ بزرگیست به سمرقند و به فارس دروازۀ کس خوانند. ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر بن داودزاهد بابکسّی سمرقندی که در رمضان سال 257 هجری قمری درگذشته از آنجاست. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
محلۀ بزرگیست به سمرقند و به فارس دروازۀ کس خوانند. ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر بن داودزاهد بابکسّی سمرقندی که در رمضان سال 257 هجری قمری درگذشته از آنجاست. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
شیخ یوسف، نام نخستین مؤسس دولت مستقل اسلامی در ناحیۀ ملتان از هندوستان است. وی در تاریخ 847 هجری قمریبه حکومت نایل گردید و یکی دو سال فرمانروایی کرد وآنگاه درگذشت. اخلاف وی ملقب به ’لنکا’ تا سال 908 هجری قمری فرمانفرمایی داشتند. (از قاموس الاعلام ترکی) شیخ، محمد بن شیخ جلال الدین طیار. متوفی در آغاز قرن هشتم. دانشمندی صالح بود. او راست: کتابی در کلام و شرح المصباح تألیف قاضی ناصرالدین. (از شدالازار ص 21). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
شیخ یوسف، نام نخستین مؤسس دولت مستقل اسلامی در ناحیۀ ملتان از هندوستان است. وی در تاریخ 847 هجری قمریبه حکومت نایل گردید و یکی دو سال فرمانروایی کرد وآنگاه درگذشت. اخلاف وی ملقب به ’لنکا’ تا سال 908 هجری قمری فرمانفرمایی داشتند. (از قاموس الاعلام ترکی) شیخ، محمد بن شیخ جلال الدین طیار. متوفی در آغاز قرن هشتم. دانشمندی صالح بود. او راست: کتابی در کلام و شرح المصباح تألیف قاضی ناصرالدین. (از شدالازار ص 21). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
گروهی از فرقۀ سبعیه باشند. رجوع به ’سبعیه’ خرمیه شود. بابکیه یا خرمیه یا خرم دینان یا محمره، اصلاً نام اصحاب بابک خرمی است که در عصر مأمون خروج کرد و بدست افشین سردار معتصم دستگیر و مقتول شد. چون بعضی از مقالات بومسلمیه و اسماعیلیه و غلاه بمعتقدات این فرقه شبیه بوده ایشان را هم مخالفین باین اسم خوانند. رجوع به بابکی و شهرستانی ص 113 و 132، تبصره ص 423، فرق ص 32، تلبیس ابلیس ص 109 و 112، انساب 196a. f بنقل خاندان نوبختی اقبال صص 254- 255 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
گروهی از فرقۀ سبعیه باشند. رجوع به ’سبعیه’ خرمیه شود. بابکیه یا خرمیه یا خرم دینان یا محمره، اصلاً نام اصحاب بابک خرمی است که در عصر مأمون خروج کرد و بدست افشین سردار معتصم دستگیر و مقتول شد. چون بعضی از مقالات بومسلمیه و اسماعیلیه و غُلاه بمعتقدات این فرقه شبیه بوده ایشان را هم مخالفین باین اسم خوانند. رجوع به بابکی و شهرستانی ص 113 و 132، تبصره ص 423، فرق ص 32، تلبیس ابلیس ص 109 و 112، انساب 196a. f بنقل خاندان نوبختی اقبال صص 254- 255 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
: بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل، بابل (در خدا) بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119)
: بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل، بابل (درِ خدا) بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119)
باب تیره. یکی از چهار دروازۀ ’جی’ اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است: و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازۀ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازۀ ماه که دروازۀ اسفیش میگویند و سیوم دروازۀ تیر که تیره می خوانند... (محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93) (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 16). رجوع به باب تیره شود
باب تیره. یکی از چهار دروازۀ ’جی’ اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است: و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازۀ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازۀ ماه که دروازۀ اسفیش میگویند و سیوم دروازۀ تیر که تیره می خوانند... (محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93) (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 16). رجوع به باب تیره شود
یکی از چهار در مسجد حرام بر جانب مشرق:... و چون ازین دو (باب النبی) بگذری هم بر این دیوار مشرقی باب علی علیه السلام است و این آن در است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مسجد رفتی به نماز و این در به سه طاقست. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین صص 104- 105)
یکی از چهار در مسجد حرام بر جانب مشرق:... و چون ازین دو (باب النبی) بگذری هم بر این دیوار مشرقی باب علی علیه السلام است و این آن در است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مسجد رفتی به نماز و این در به سه طاقست. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین صص 104- 105)
منسوب به ’باب کس’ که محلۀ زیبایی است بسمرقند و بفارسی آنرا دروازۀ کس خوانند. (الانساب سمعانی). از آنجاست ابوابراهیم اسحاق بن اسماعیل بن جعفر بن داود بن یوسف و یا سیف بن جبله بن حسین بن معد زاهد بابکسی سمرقندی، از زهاد و دانشمندان بنام. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 453)
منسوب به ’باب کس’ که محلۀ زیبایی است بسمرقند و بفارسی آنرا دروازۀ کس خوانند. (الانساب سمعانی). از آنجاست ابوابراهیم اسحاق بن اسماعیل بن جعفر بن داود بن یوسف و یا سیف بن جبله بن حسین بن معد زاهد بابکسی سمرقندی، از زهاد و دانشمندان بنام. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 453)
ده کوچکی است از دهستان سرشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی شمال باختری ساردوئیه، 9هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه، سکنه یک خانوار، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی شمال باختری ساردوئیه، 9هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه، سکنه یک خانوار، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 20هزارگزی شمال باختری ساردوئیه، 8هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه. دارای 28 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 20هزارگزی شمال باختری ساردوئیه، 8هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه. دارای 28 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 38هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 12هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 7 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 38هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 12هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 7 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 115 هزارگزی جنوب بزمان بر کنار راه مالرو مندبه کوران قلعه در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و دارای 500 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، طایفۀ بامری در آنجا سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 115 هزارگزی جنوب بزمان بر کنار راه مالرو مندبه کوران قلعه در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و دارای 500 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، طایفۀ بامری در آنجا سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
تئودور، شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 میلادی او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است، پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند، بسته و توده از هرچیز، چون بسته و تودۀ کاغذ و امثال آن، مأخوذ از فرانسوی، گروه و دسته ای که هدف و مقصود خاص دارند، جمعی که گرد هم آیند و برای انجام دادن کاری هریک وظیفه ای بعهده گیرند، مثل، باند قاچاقچی، باند هروئین ساز و هروئین فروش، باند بچه دزدها و ... باندبازی، دسته بندی، باریکه ای آسفالت شده از زمین فرودگاه که هواپیما بر آن فرود آید
تئودور، شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 میلادی او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است، پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند، بسته و توده از هرچیز، چون بسته و تودۀ کاغذ و امثال آن، مأخوذ از فرانسوی، گروه و دسته ای که هدف و مقصود خاص دارند، جمعی که گرد هم آیند و برای انجام دادن کاری هریک وظیفه ای بعهده گیرند، مثل، باند قاچاقچی، باند هروئین ساز و هروئین فروش، باند بچه دزدها و ... باندبازی، دسته بندی، باریکه ای آسفالت شده از زمین فرودگاه که هواپیما بر آن فرود آید
پرستو، مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانه خدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کردو در قرآن مجید در سورۀ فیل بدین نحو آمده است: ’الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل، الم یجعل کیدهم فی تضلیل، و ارسل علیهم طیراً ابابیل، ترمیهم بحجاره من سجیل، فجعلهم کعصف مأکول’، آیا ندیدی که چگونه کرد پروردگار تو بیاران فیل، آیا نگردانید حیلۀ ایشان را در گمراهی و فرستاد بر ایشان مرغان را گروه گروه از ابابیل که می انداخت آنها را بسنگ از گل، پس گردانید آنها را مانند کاه خردشده، (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 580)، مولوی نیز بدین حکایت تمثل کرده است: در ضعیفی تو مرا بابیل گیر هر یکی خصم مرا چون پیل گیر، مولوی (مثنوی)، قوت حق بود مر بابیل را ورنه مرغی چون کشد مر پیل را؟ مولوی (مثنوی)، وآنچه آن بابیل با آن پیل کرد وآنچه پشّه کلۀ نمرود خورد، مولوی (مثنوی)
پرستو، مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانه خدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کردو در قرآن مجید در سورۀ فیل بدین نحو آمده است: ’اَلَم تر کیف فَعل ربک باصحاب الفیل، اَلَم یَجعل کیدهم فی تضلیل، و ارسل علیهم طیراً ابابیل، ترمیهم بحجاره من سجیل، فجعلهم کعصف مأکول’، آیا ندیدی که چگونه کرد پروردگار تو بیاران فیل، آیا نگردانید حیلۀ ایشان را در گمراهی و فرستاد بر ایشان مرغان را گروه گروه از ابابیل که می انداخت آنها را بسنگ از گل، پس گردانید آنها را مانند کاه خردشده، (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 580)، مولوی نیز بدین حکایت تمثل کرده است: در ضعیفی تو مرا بابیل گیر هر یکی خصم مرا چون پیل گیر، مولوی (مثنوی)، قوت حق بود مر بابیل را ورنه مرغی چون کُشد مر پیل را؟ مولوی (مثنوی)، وآنچه آن بابیل با آن پیل کرد وآنچه پشّه کلۀ نمرود خورد، مولوی (مثنوی)